عوامل براندازي در جنگ نرم كدام اند؟

آیا از وبلاگ راضی هستید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 266
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 14
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 92
بازدید ماه : 2624
بازدید سال : 6176
بازدید کلی : 68809

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حامیان سید علی خامنه ایو آدرس iraneslami.m.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : محمدحیدرزاده
تاریخ : 30 / 9 / 1392
نظرات

جنگ نرم به دنبال ايجاد تغييرات در درون جامعه ي هدف است و مهم ترين اتفاق در اين راستا به عنوان پايه ي اين تغيير، تحولات ارزشي در يك جامعه مي باشد.

هر جامعه اي با سيستمي ارزشي و يا به تعبيري ديگر با نظامي از ارزش ها روبه روست كه در آن، ارزش ها در عرض همديگر نيستند و بعضي ارزش ها در سلسله مراتب ارزشي جامعه در جايگاهي بالاتر قرار دارند و بعضي ارزش ها نسبت به آن ها ارزش هاي ضعيف تري به حساب مي آيند.

بنابراين ساختارهاي اجتماعي ترجمه ي آن ارزش هاي بنيادي هستند و تعريف ارزش هاي نوع دوم در سايه ي ارز ش هاي مادر به وجود مي آيند و بايد اين نكته را متذكر شد كه اگر بخواهد در جامعه اي تحولات ارزشي صورت بپذيرد، مي بايست سلسله مراتب و نظام ارزشي آن جامعه تغيير كند و ارزش مادر در آن جامعه جابه جا شود و دقيقاً در چنين وضعيتي است كه تحولات ارزشي حاصل خواهد شد.

حال اگر براندازي و يا تغيير ساختارهايي كه بخواهد صورت بگيرد و انجام شود، از جنس براندازي هاي نرم يا بدون خشونتِ با استفاده از ساختار باشد، قطع يقين در كنار بروز تحولات ارزشي، متغيرها و عناصر ديگري نيز مي بايست براي ايجاد چنين تغييراتي حاصل گردد.

دومين عنصري كه پس از وقوع تحولات ارزشي در جامعه زمينه ي براندازي نرم را فراهم مي كند به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي است كه در مجموع، زمينه ي براندازي هاي نرم را با استفاده از ساختار حاكم فراهم مي كند.

سؤال اساسي اينجاست كه جريان تجديدنظرطلب چه جرياني است؟ خيلي واضح است كه اين جريان از يك طرف با اپوزيسيون و از طرفي ديگر، با جريان اصلاحات و يا اصلاح طلب هر 3 در مفهوم تغيير مشترك اند، چرا كه هر 3 به دنبال ايجاد تغيير هستند، اما تفاوت جريان تجديدنظر با جريان اپوزيسيون و يا اصلاح طلب در چيست؟ پاسخ به اين سؤال، ضمن آنكه توانايي شناخت بهتر تجزيه طلبان را براي مقابله با براندازي نرم فراهم خواهد كرد، باعث خواهد شد تا برخي افراد، گروه ها و جريان هايي كه رويكردشان ايجاد تغيير مي باشد و نه براندازي قابليت شناسايي بهتري پيدا كنند.

يكي از تفاوت هاي اساسي در جريان تجديدنظرطلب و اصلاح طلب در اين است كه تجديدنظرطلب ها به دنبال تغييرات بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند، اما اصلاح طلبان مي گويند ما آرمان ها را قبول داريم، دنبال تغيير در روش ها، سياست ها، فرآيند ها و آدم ها هستيم؛ اما دقيقاً تجديد نظرطلب ها در همين نقطه با جريان اپوزيسيون اشتراكاتي دارند، به اين معنا كه هر دو به دنبال تغييرات ساختاري بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند.

حال سؤالي كه بايد به آن پاسخ داد اين است كه پس چه تفاوتي ميان دو جريان اپوزيسيون و تجديدنظرطلب وجود دارد؟ پاسخ اين است كه جريان اپوزيسيون، شناسنامه دار و شناخته شده است و از ابتدا، مرزهايش را با مناسبات و ساختارهاي نظام سياسي حاكم، شفاف و روشن كرده است و دقيقاً به همين دليل است كه امكان ورود به ساختار براي تغيير درون آن را ندارد؛ اما جريان تجديدنظرطلب، كه ماهيتاً به دنبال تغيير ساختار است، شناخته شده و يا به معناي اپوزيسيون، شناسنامه دار نيست. به همين دليل، امكان ورود به عرصه ي قدرت و تغيير قدرت از درون ساختار قدرت برايش كاملاً فراهم است.

اين نكته باعث مي گردد كه جريان تجديدنظرطلب، با نفوذ به داخل ساختار و با گرفتن ژست هاي اصلاح طلبانه و با دادن شعارهاي اصلاح طلبي، كه ماهيتي اپوزيسيوني دارد، زمينه ساز براندازي نرم شود.

بنابراين پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

عنصر سومي كه براي براندازي نرم مورد نياز مي باشد، وجود بسترهاي طبيعي است؛ چرا كه اگر گروه و يا جرياني به دنبال تغيير در ساختارهاي حاكم باشد، به بسترهاي طبيعي همچون آزادي، با اشكال مختلفش (آزادي مطبوعاتي، آزادي بيان، آزادي رسانه اي) و فرآيند تغيير قدرت، يعني انتخابات، نيازمند است. اين مهم حكايت از آن دارد كه براندازي هاي بدون خشونت با استفاده از ساختار در جوامعي انجام مي شود كه از حداقل آزادي ها برخوردارند و فرآيند گردش قدرت در آن ها به صورت انتخابات وجود دارد و از همين روست كه نظام جمهوري اسلامي استعداد اين نوع براندازي ها را دارا مي باشد، چرا كه فرآيند گردش قدرت در آن وجود دارد و دشمن به دنبال تحقق تغييرات اساسي در نظام ارزش ها از يك سو و به قدرت رساندن جريان تجديدنظرطلب در ظاهر اصلاح طلبان از سوي ديگر مي باشد.

حال بايد ديد نمونه ي كلاسيك تئوري مذكور كجاست؟ و اين مفهوم سازي در كدام نمونه ي كلاسيك وجود دارد؟

پاسخ اين است كه نمونه ي آن نظام سياسي شوروي سابق است. كشور شوروي، با همه ي مشكلاتش، تا سال 1985 ميلادي به عنوان يكي از قطب هاي اصلي جهان حضور داشت؛ مشكلاتي كه بعد از سال 1985 نيز همچون گذشته با آن درگير بوده است، اما در اين سال تغييراتي در اين جامعه رخ مي دهد كه منجر به رخدادهاي خاصي مي گردد و آن اينكه «ميخائيل گورباچف» به عنوان رأس هيئت رئيسه ي حزب كمونيست و سپس رهبر اتحاديه ي جماهير شوروي انتخاب مي گردد.

پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

«پروستاريكا» شعار اصلاحات در شوروي است، اما با گذشت زمان مشخص مي گردد كه در ماهيت «گورباچف» تمايل و يا اعتقاد چنداني به ماركسيست وجود ندارد. اين مسئله آنجايي رخ مي نمايد كه وي سال هاي بعد به وضوح مواضع خود را روشن مي سازد و مي گويد كه ما (گورباچف) و آمريكايي ها در يك چيز مشترك بوديم، هر دوي ما از كمونيسم متنفر بوديم!

در همين زمان، وقتي شوروي درهاي جامعه را به سمت اروپا و آمريكا و در يك كلام دنياي غرب باز مي كند، در واقع آن واگرايي از ارزش هاي كمونيستي و هم گرايي نسبت به ارزش هاي ليبراليستي در جامعه صورت مي گيرد، چرا كه سران اين كشور پيش از اين گفته بودند كه بهترين ارزش و مناسبات ارزشي در شوروي كمونيستي است. وقتي درها باز مي شود و اجتماع، به دليل عدم شناخت دقيق از واقعيت هاي موجود در اروپاي غربي و آمريكا، صرفاً رفاه و پيشرفت هاي اقتصادي را مي بيند و جامعه مقهور آن ارزش هاي رقيب مي شود و نسبت به ارزش هاي خودش دچار واگرايي و نسبت به ارزش هاي رقيب دچار هم گرايي مي شود.

از اين رخداد يك عطش و تشنگي براي غربي شدن در جامعه ي روسيه و شوروي سابق حاصل مي شود و زماني كه هر 3 عنصر در شوروي سابق به وجود مي آيد، يك امپراتوري، بدون حتي شليك يك گلوله، دچار فروپاشي مي شود. اما نكته ي جالب اينجاست كه پس از گذشت بيش از 2 دهه از سقوط شوروي، مشكلات اين جامعه، كه از جنس مشكلات سال 1985 است، همچنان پابرجاست و آن چيزي كه ديگر اثري از آن نيست حضور كشوري ابرقدرت در صحنه ي جغرافياي سياسي به نام «شوروي» است كه صحنه ي بين الملل را به نفع رقيب آمريكايي اش ترك كرده است.

منبع:سازمان بسیج


تعداد بازدید از این مطلب: 750
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








سلام ممنونم از انتخاب و بازدید شما. گتوند شهر دین،دانش،دلیری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود